گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد هشتم
[سوره النساء ( 4): آیات 77 تا 80 ] ....



ص : 517
اشاره
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَۀِ
اللَّهِ أَوْ أَشَ دَّ خَشْیَۀً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلی أَجَ لٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی وَ لا
تُظْلَمُونَ فَتِیلًا ( 77 ) أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَ یَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِ بْهُمْ حَسَنَۀٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ
سَیِّئَۀٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً ( 78 ) ما أَصابَکَ مِنْ حَسَ نَۀٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما
أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَۀٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفی بِاللَّهِ شَ هِیداً ( 79 ) مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی فَما
( أَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً ( 80
ص: 519
[سوره النساء ( 4): آیه 77 ] .... ص : 519
صفحه 252 از 275
اشاره
أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَۀِ
اللَّهِ أَوْ أَشَ دَّ خَشْیَۀً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلی أَجَ لٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی وَ لا
( تُظْلَمُونَ فَتِیلًا ( 77
ترجمه و شرح .... ص : 519
خداوند متعال در این آیه شریفه کسانی را بیاد رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم میآورد که پیشتر پروانه آن میخواستند تا
در راه خدا جهاد کنند و این در زمانی بود که حکمت اقتضاي صبر و شکیبائی داشت تا دو کفه نیروهاي أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 8، ص: 520
مسلمانان و کفار تعادل پیدا کند یا بیکدیگر نزدیک شود و در آن زمان به آنان گفته میشد تا دست باز دارند و شکیبا گردند و
منتظر فرمان باشند ولی پس از آنکه این گروه از مکه هجرت نموده و به مدینه آمدند و بسیاري از ساکنان مدینه و اطراف آن نیز
دین اسلام را پذیرفته انصار و یاوران اسلام بسیار شد آنگاه به آن گروه مردم مانند عبد الرحمن بن عوف امر نمودیم که براي نشر
دین اسلام با مشرکین جنگ نمایند لکن دستور جنگ به این گروه آنچنان سخت و طاقت فرسا آمده که بیشتر از مرگ از آن
میهراسند بطوریکه تدبیر و دل خود را باخته و اختیار از کف آنان ربوده است از این رو در مقام تمرد و اعتراض برآمده گویند
خدایا چگونه بر ما قتال با کفار را واجب نمودي و از زندگی طبیعی ما را بیبهره نمودي.
این بیان حال از شگفتی که دارد گذشته، پستی و زبونی آن مردم را بخوبی آشکار میسازد این ترس و فزع و بازخواست از روي
فرومایگی از چه کسانی سر زد؟ از کسانی که پروانه جهاد میخواستند و به آنان اجازه داده نمیشد و از اقدام با این عمل، آنان را
باز میداشتند در این مورد قرآن نخست حقیقت حال را براي ایشان میشکافد و آنگاه آنها را سرزنش میکند.
حقیقت کالاي این جهان را که به خاطر آن در زندگی چنگ زدهاند و میترسند تا مبادا بمیرند و این متاع از تصرف ایشان خارج
شود شرح میدهد در پایان میگوید آخرت تنها براي کسانی خوب است که تقوي و ترس از خدا را در این جهان پیشه خود
ساختهاند و در آنجا به کسی کمترین ستمی نخواهد شد.
اینک میفرماید:
اي رسول گرامی آیا ندیدي کسانی را که قبل از هجرت در مکه به آنان گفته شد فعلا دست از قتال و جهاد با کفار بدارید و نماز
را بر پا کنید و زکات را ادا نمائید ولی وقتی که در مدینه فرمان جهاد و قتال با کفار به آنها داده شد جمعی از آنان چنان میترسند
که باید از خدا بترسند بلکه ترسشان از مردم بیش از ترس از ص: 521
اجل حتمی خدائی است و گفتند پروردگارا چرا جنگ را بر ما واجب کردي و چرا این فرمان را کمی تأخیر نینداختی و نگذاشتی با
اجل خود بمیریم اي رسول گرامی به آنها بگو زندگی دنیا و متاعش کم و ناچیز است و دوامی نخواهد داشت ولی بهرهها و نعیم
آخرت براي پرهیزکاران بهتر و پایدار است و به اندازه فتیلی و به مقدار نخ بسیار نازکی که در وسط هسته خرما هست بشما ستم
نخواهد شد و از اجور شما کاسته نخواهد گشت.
(77)
صفحه 253 از 275
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 521
مر نکردي هیچ آیا تو نظر سوي ایشان چونکه گفتی از خبر
دست وادارید نک از کارزار تا که فرمان آید از پروردگار
بر نماز و بر زکوة آرید رو تا رسد بر جنگ نوبت با عدو
فرض چون گردید ایشان را قتال زان بترسیدند بعضی از رجال
از قتال مشرکان یعنی هراس بودشان آنسان که از خلاق ناس
بلکه خوفی زان به نسبت سختر نی ز ضعف دین که از عجز بشر
ضعف آنسان بود سد راهشان نی که بود از امر حق اکراهشان
زان بگفتند از چه رو پروردگار کرده فرض ما بر اعدا کارزار
تا زمان موت نزدیک از چه رو با زمان نگذاشت بر حال خود او
بر مهاجر کار ز اعدا گشت تنگ از پیامبر خواستندي اذن جنگ
گفت او تا ناید امر از ذو الجلال مصلحت با مشرکان نبود قتال
چون ز مکه بر مدینه آمدند وز شرور مشرکان ایمن شدند
ص: 522
پس بر ایشان گشت حکم کارزار آمد این از بهر ایشان ناگوار
با نبی گفتند چون ما را معاف حق ندارد از قتال و از مصاف
تا زمان موت و این از بیم بود نی ز کره از امر سلطان وجود
بودشان خوف از قتال مشرکان که فزون بودند ز ایشان بالعیان
شاید اینسان بوده بر دل نی بلب تا که باشد ترك تعظیم و ادب
لا جرم آیت رسید از ذو الجلال که بگو بر ترسناکان از قتال
کاین متاع دنیوي باشد قلیل که تمتع زان برید از هر قبیل
آخرت بهتر که دار باقی است جرعه چبود تا حیاة ساقی است
بر کسی کز شرك پرهیزد همی بر شما ناید ستم وارد کمی
(77)
ص: 523
شان نزول .... ص : 523
ابن عباس و حسن بصري و عکرمه و قتاده و سدي در سبب نزول این آیه گفتهاند: عدهاي از صحابه اجازه جهاد با مشرکین را از
پیامبر خواسته بودند از جمله آنها عبد الرحمن عوف بود که در مکه اقامت داشت وقتی که حکم قتال و جهاد در مدینه به آنها داده
شد بر عده از آنها دشوار و سخت آمد خداوند این آیه را نازل فرمودند.
مجمع البیان و کشف الاسرار نوشتهاند که این آیه در باره عبد الرحمن عوف الزهري و مقداد بن الاسود الکندي و قدامۀ بن مظعون
صفحه 254 از 275
الجمحی و سعد بن ابی و قاص نازل گردیده است و کشف الاسرار نوشته کسیکه اصرار بر شرکت نکردن در جهاد داشته طلحۀ بن
عبید اللّه بود که بخاطر ثروت زیاد و علاقه شدید به زندگی از رفتن به جهاد کراهت داشته است.
نسائی و حاکم نیز از ابن عباس موضوع نزول آیه را در باره عبد الرحمن بن عوف روایت کردهاند لکن مجاهد گفته این آیه در باره
یهود نازل گردیده که خداوند امت پیامبر خود را از اینکه روشی مانند روش یهود اتخاذ نمایند نهی کرده است.
ص: 524
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 524
قوله تعالی قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ.
کف- یعنی منع کردن، باز داشتن، باز ایستادن، جمع کردن و بهم پیوستن نگهداشتن چنانکه در آیه 11 سوره مائده میفرماید:
فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ معنی از اول آیه این است: اي اهل ایمان نعمت خدا را بر خود یاد آرید آنگاه که گروهی همت گماشتند که
دستهاي خویش را بسوي شما بگشایند و بر شما دست یابند پس خداوند متعال دست ستم آنها را از شما کوتاه نمود.
مجمع نوشته: کف در اصل به معنی منع است و مکفوف بمعنی ممنوع البصر میباشد و نیز کف بمعنی دست نیز آمده است چنانکه
در آیه 14 سوره رعد میفرماید:
لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ إِلَّا کَباسِطِ کَفَّیْهِ إِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ.
یعنی خدایان دروغین به آنها جواب نمیدهند مگر مانند کسیکه دو دستش را بطرف آب باز کرده تا آب بدهان او برسد و نخواهد
رسید.
و از این ماده است:
کافۀ مؤنث کاف یعنی جمیع، همگی و جمله و جماعت را براي آن کافۀ گویند که بعضی را بازدحامشان منع میکنند و نیز اجزاء را
از تفرق باز میدارد و میان دست را از آن جهت کف گویند که خطرات را از تن منع میکند چنانکه در آیه 208 سوره بقره
میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّۀً.
یعنی اي اهل ایمان همگی به تسلیم درآیید و این کلمه مذکر نیز بکار برده میشود در اینصورت تاء او براي مبالغۀ است مانند علامۀ
و نسایۀ.
ص: 525
[سوره النساء ( 4): آیه 78 ] .... ص : 525
اشاره
أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَ یَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَۀٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَۀٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ
( عِنْدِكَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً ( 78
صفحه 255 از 275
ترجمه و شرح .... ص : 525
خداوند متعال در این آیه مبارکه حقایقی را از اسرار آفرینش بیان فرموده از جمله آنکه: بشر داراي روح و بدن جسمانی است و در
اثر نیروئی که در روان نهاده شده بوسیله تدبیر و علاقه ببدن خود که عوامل آن هستند بعالم طبع ارتباط مییابد و بتدریج از
محسوسات و بدیهیات و سپس به اسراري از آفرینش راه مییابد و این سیر آموزشی چه بنفع و فضیلت باشد و یا بزیان از هر جهت
محدود است ناگزیر روزي خواهد رسید که روان انسانی استقلال یابد و آنچه از مکتب جهان آموخته خواه ناخواه علاقه آن از بدن
و ارتباط آن از این عالم قطع خواهد شد زیرا براي هر حرکت سکونی است و براي هر ترکیبی تفرقه و پراکندگی است و همینطور
است ساختمان بدن انسانی و علاقه روح نسبت به بدن که بالاخره بر ص: 526
حسب تقدیر پروردگار تجزیه و تفرقه پذیر است پروردگار با این بیان حقیقت مرگ و زندگی را بر انسان آشکار میکند سپس به
باز کردن تصور گروهی از مردم و تباهی فکرشان را بصورتیکه با ترس آنان و این گفتگو هماهنگ باشد مجسم میسازد آنان
میخواهند به کنایه چنین بنمایند که وجود پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم براي ایشان نامبارك است به همین جهت است
که چون چیزي از فراوانی کشت و رواج بازرگانی به آنان رو کند یا در جنگی پیروز شوند آن را از سوي خدا میدانند یعنی ما
شایسته آن بودهایم که خدا چنین مواهبی را بما داده است و چون از این رهگذرها بدي و ناراحتی به ایشان رسد این را بر اثر سوء
تدبیر پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم و عدم کفایت نقشههاي نظامی وي میدانند و این از آنجاست که پیشامدها و علل و
اسباب آنها را بروش صحیح تصور نمیکنند و نسبت بکار پیغمبر و کار خدا درست نمیاندیشند لذا میفرماید به آنان بگو همه چیز
از جانب خداست و نتیجه ناموس و قانون کلی است که خدا براي جهان قرار داده و سنتی است که هیچ تخلف و تغیري در آن راه
ندارد و پیغمبر اکرم نیز در باره تدبیر نظام جهان هیچگونه تأثیري بطور استقلال ندارد و مانند سایر افراد بشر محکوم تدبیري است
که در عالم جاري و فرمانرواست لکن این گروه و سایر مردم که چنین میپندارند دوره دبستانی معارف و تعلیمات اسلامی را
میپیمایند و نیروي درك اسرار آفرینش را ندارند:
اینک میفرماید:
اي رسول گرامی به آنها بگو هر کجا باشید مکه یا مدینه مرگ بسراغ شما میآید اگر چه در برجهاي با استحکام و در قلعههاي
محکم و بلند پنهان شوید و ملک الموت را هیچ مانعی جلوگیر نیست و هیچ عایقی موجب تأخیر عمل او نخواهد بود و عجبتر از
هر عجیبی این است که اگر به این مردم نیکوئی برسد ص: 527
مانند فراوانی نعمت و باران و پیروزي و غنیمت میگویند از جانب خداست و از فضل و احسان اوست و کسی را در آن دخلی
نیست و اگر بدي و گزندي برسد میگویند از جانب توست به آنها بگو همه امور از ناحیه خداست و بسته بقضا و قدر اوست و
کسی را قدرت بر ردّ و دفع آن نیست آنها از حوادث جهان بیخبرند و از فهم و درك سخن دور و محرومند و خود را براي
فهمیدن معنی قرآن یا حدیثی از احادیث نزدیک نمیکنند و از آن دوري میجویند. و نص قرآن از آن جهت تعبیر از حدیث کرده
که گفته ایشان نمودار نادانی ریشهداري است و چنان مینماید که حتی از فهم سخن و گفتگو هم که وسیله بیان کردن قضایا است
نیز ناتوانند.
(78)
ص: 528
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 528
صفحه 256 از 275
پس میندیشید از موت ایمهان هر کجا باشید ناچارید از آن
میکند ادراك آن وقت خروج گرچه میباشید در محکم بروج
وقت بیرون رفتن روح از بدن نیست در وي هیچ تأخیر زمن
کشته گشتن پس بجنگ از تیغ فاش بهتر از مردن بخواري در فراش
شد ز بطحی چون به یثرب مصطفی شد گران آنسال غله و میوهها
بد دلی گفت این نه فعل ایزد است بل گرانی از قدوم احمد است
آمد این آیت که گر نیکی رسد سوي ایشان از فیوض بیعدد
وز فراوانی و خیر بیشمار هست گویند این ز نزد کردگار
ور رسد تنگی و قحطی و بدي هست گویند این ز نفس احمدي
گو بر ایشان اي بنی بی واهمه قبض و بسط از نزد حق باشد همه
پس چه حال است این جماعت را که هیچ نیست قربی سوي فهم اندر بسیج
تا بفهمند آنچه باشد مشتمل بر حقایق زین کتاب معتدل
تا بفهمند از بیان برتري قبض و بسط از حق بود نز دیگري
(78)
ص: 529
شان نزول .... ص : 529
ابن عباس در روایت ابی صالح گوید هنگامیکه خداوند مسلمانان را فرمود که در راه خدا کشته شوند و در جنگ احد عدهاي از
آنان شهید شدند منافقانی که از رفتن به جهاد باز ایستادند گفتند اگر برادران ما نزد ما میماندند و از رفتن بجنگ خودداري
میکردند کشته نمیشدند سپس خداوند این آیه را نازل کرد اما سیوطی در شأن نزول این آیه مطلبی نقل نکرده است.
قومی از اعراب بیکدیگر گفتند با محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم هجرت میکنیم اگر سرزمین او نسبت بما و چارپایان ما سازگار
افتاد او راست میگوید و دین او هم راست است و اگر با ما سازگار نیفتاد معلوم میشود دین او درست نیست و خودش هم
راستگو نمیباشد چون وارد مدینه شدند حال آنها دگرگون شد و تب عارض آنها گشت و این آیه نازل گردید تفسیر کشف
الاسرار نیز این سبب نزول را نوشته است.
برخی از مفسرین نوشتهاند: وقتی که پیغمبر اکرم بمدینه هجرت فرمود اگر گرفتاري و بدبختی براي منافقین و یهودیان میرسید و یا
احتیاج و نقصی در کارشان پدید میآمد میگفتند از اثر بدي قدم و شومی پیامبر است و اگر راحتی و فراوانی و نفعی بر آنها عائد
میگشت میگفتند از ناحیه خداوند است سپس این آیه نازل شد.
تفسیر روض الجنان یا روح البیان نیز این سبب نزول را نقل کرده است.
ص: 530
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 530
صفحه 257 از 275
قوله تعالی وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ.
برج- یعنی آشکار شدن و قصر و بنائی عالی را از آن جهت برج میگویند که ظاهر و آشکار است و جمعش بروج است چنانکه در
آیه 1 سوره بروج میفرماید:
وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ یعنی قسم به آسمان که داراي برجها است.
و از این ماده است.
تبرج- یعنی ظهور و اظهار کردن زن زیبائیهاي خود را چنانکه میگویند تبرجت المرئۀ.
یعنی زن زینت خود را آشکار کرد چنانکه در آیه 33 سوره احزاب میفرماید:
وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّۀِ الْأُولی
یعنی ظاهر نشوید و خودنمائی نکنید مانند خودنمائی جاهلیت اولی.
متبرج- یعنی زنی که بزینت خود نمائی میکند چنانکه در آیه 60 سوره نور میفرماید:
غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَۀٍ یعنی زنانی که خودنمائی بزینت نمیکنند.
ص: 531
[سوره النساء ( 4): آیه 79 ] .... ص : 531
اشاره
( ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَۀٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَۀٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً ( 79
ترجمه و شرح .... ص : 531
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان میکند که هر نیکی بتو رسد از خداست و هر بدي که بتو رسد از خود تو است در صورتی
که در آیه پیش فرمودند:
همه این حوادث و پیروزیها و شکستها از ناحیه خداست که بر طبق لیاقتها و ارزشهاي وجودي مردم به آنها داده میشود آیا چگونه
میتوان این دو آیه را با هم سازگار و هماهنگ دانست؟ آري گر چه این آیه با آیه پیش از این متناقض بنظر میرسد ولی با توجه
به پشت سر هم بودن این دو آیه و تذکري که خداوند متعال در آیه 81 این سوره میدهد: که اگر این قرآن از طرف غیر خدا بود
در آن اختلاف زیادي مییافتند. نشان میدهد که آیه اول در جهتی و آیه دوم در جهت دیگر است آیه اول بیانگر این نکته است
که چه پیروزیها و چه شکستها همه از سوي خداست اما نه بمعناي جبر بلکه این بشر است که با نافرمانی از خدا و پیامبر و سوء
استفاده از اختیارات و وسائل خداداد مقدمات شکست خود را فراهم میآورد و خدا هم او را به شکست مبتلا میسازد بنابر این از
سویی شکست آنها بدست خداست نه پیامبر و از سوي دیگر شکست آنها در جنگ احد بدست خود آنها است أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 8، ص: 532
چرا که اگر از فرمان پیامبر سرپیچی نمیکردند و سنگرها را بطمع جمعآوري غنائم رها نمیساختند و رخنه در وحدت نمیافکندند
مسلما خدا آنان را به پیروزي نائل میگرداند به عبارت دیگر خدا این جهان را آفریده و براي آن ناموس خاص و سنت تغییر
صفحه 258 از 275
ناپذیري گذاشته است پس هر چه در این جهان حادث میشود در فرمان این ناموس کلی است و بر وفق این سنت روان میگردد و
از همین لحاظ مطابق با خواست خدا و از جانب اوست همین مشیت و خواست الهی مقتضی آن است که آدمی ارادهیی داشته باشد
و راهی که او را به نیکی یا بدي میرساند با همین اراده انتخاب شود در آن هنگام که از راه اول میرود خداوند از او خشنود است
و آن نیکی را که خواستار آن بوده در دسترس وي میگذارد و به این ترتیب نیکی و حسنهیی که به آن میرسد از خداست و چون
براه دوم میافتد از خدا دور میشود و ببدي و سیئه میرسد و این کار خود او میشود و هر دوتاي اینها در پایان کار از جانب
خداست چه بنابر سنت و مشیت وي جریان یافته و همین مشیت الهی است که سنت او را در جهان روان میگرداند پس چون از دو
نظر مختلف بمطلب توجه میشود بخوبی آشکار میگردد که میان این دو نصّ تعارض و تباینی وجود ندارد.
اینک میفرماید:
اي رسول گرامی آنچه از نیکها و نعمتها و خوشیها بتو میرسد از ناحیه خداست و آنچه از بدي و نقمت و زحمت بتو میرسد از
طرف خود توست و ما تو را به عنوان پیامبري براي مردم فرستادیم و این حسنۀ و نعمتی است که به آنها عنایت کردهایم مخالفتی که
آنها نسبت بتو میکنند سیئۀ و نقمتی است که آنها براي خود فراهم میکنند و خداوند براي گواه رسالت تو کافی است و فرستاده
خدا هیچوقت سبب شکست و ناکامی و بدي براي مردم نمیشود.
(79)
ص: 533
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 533
لیک نیکیها که بر تو میرسد باید آن را دانی از رب الاحد
ور که مکروهی رسد از نفس تست که قدم نگذاشتی بر جا درست
و ین منافی نیست با آنکه بود جمله از حق هر چه هست از نیک و بد
زان که اشیاء را ز حق امدادهاست بی مدد هر هستئی معدوم و لاست
بیتفاوت تافت خورشید وجود بر گل سرگین بتعیین حدود
ناشی از سرگین نشد جز بوي زشت و ز گل آن طبع خوش و بسوي بهشت
گر تو گوئی ز آفتاب است این دو بو راست گوئی شد چه کشف هر دو زو
ور که ز ایشان است هم گوئی بجاست ز انکه شمس از بوي خوب و بد جداست
گفتهایم این را ولی از تو بیان میکنیم از بهر تأکید و نشان
ز انکه تکرار است بر وجه دگر گاه لازم بهر تجدید نظر
روي خود ز آیینه بیند هر کسی تا شود بر حسن و قبح آگه بسی
نیست در آینه نقش خوب و بد خوب و بد بر وي شود ز آیینه رد
آب بندي بر چمن روید گیاه تلخ و شیرین خواه و ناخواه اي پناه
آنچه باشد اصل از نیک و بدش آفتاب و آب هم رویاندش
گر بکوئی رسته از آب آن بجاست ور که گوئی بوده از خود هم رواست
آب او را مینماید تربیت بر بروز طبع و شکل و خاصیت
صفحه 259 از 275
حق تعالی هر وجودي را دهد از ره هستی نمود از خوب و بد
از وجودش شمس گیرد فیض نور وان خفاشک کوري و فقد و فتور
فیض رحمانی ز عرش معنوي هر دو را وارد شود بر مستوي
ما نمودیمت بخلق خود رسول تا کنی تبلیغ احکام و اصول
بر گواهی هم بود کافی حقت در رسالت بر رواج و رونقت
(79)
ص: 534
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 534
قوله تعالی ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَۀٍ.
ما- کلمه ما در ضمن آیات قرآن چند رقم بکار برده شده است:
1) اسمیه و حرفیه ما اسمیه موصول و بمعنی الذي بکار رفته است چنانکه در آیه 96 سوره نمل میفرماید: )
ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ.
مذکر و مؤنث و مفرد و تثنیه و جمع در آن یکسان است و اغلب در غیر ذوي العقول استعمال میشود گاهی از مواقع نیز براي ذوي
العقول بکار رفته است چنانکه در آیه 5 سوره شمس میفرماید:
وَ السَّماءِ وَ ما بَناها که مراد از لفظ ما در این آیه مبارکه خداوند است.
2) استفهامیه بمعناي اي شیء چنانکه در آیه 68 سوره بقره میفرماید: )
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها.
3) شرطیۀ چنانکه در آیه 106 سوره بقره میفرماید: )
ما نَنْسَخْ مِنْ آیَۀٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها.
4) تعجبیۀ چنانکه در آیه 157 سوره بقره میفرماید: )
فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ.
5) ماء حرفیه که مصدریه میباشد حال یا زمانیه است چنانکه در آیه 16 سوره تغابن میفرماید: )
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ یعنی مدة استطاعتکم. ص: 535
تا زمانی که میتوانید خداترس و پرهیزکار باشید. یا غیر زمانیه است چنانکه در آیه 14 سوره سجده میفرماید:
فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا یعنی بنسیانکم.
اي کافران پس امروز بواسطه نسیان و فراموشی از ملاقات چنین روزي عذاب را بچشید.
6) نافیه که یا عاملی است و مانند لیس عمل میکند به این معنی که اسم را مرفوع و خبر را منصوب مینماید چنانکه در آیه 31 )
سوره یوسف میفرماید:
ما هذا بَشَراً.
7) کافۀ یعنی باز دارنده از عمل چنانکه در آیه 171 سوره نساء میفرماید: )
إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ و یا غیر کافه است چنانکه در آیه 26 سوره بقره میفرماید:
صفحه 260 از 275
إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَۀً.
ضمنا در هر کجا که لفظ ما قبل از کلمات لیس- لم- لا و بعد از الا بیاید ماء موصوله است چنانکه در آیه 116 سوره مائده
میفرماید:
ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ و هر جا که حرف ما بعد از کاف تشبیه استعمال شود مصدریه است و در هر جائی که ماء بعد از باء بکار برده شود
احتمال دارد که موصوله و یا مصدریه باشد چنانکه در آیه 162 سوره اعراف میفرماید:
بِما کانُوا یَظْلِمُونَ و در هر کجا که ماء بین دو فعل قرار گیرد که فعل اول علم یا درایۀ و یا نظر باشد محتمل است که موصوله و
استفهامیّه باشد چنانکه در آیه 33 سوره بقره میفرماید:
وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ.
ص: 536
[سوره النساء ( 4): آیه 80 ] .... ص : 536
اشاره
( مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی فَما أَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً ( 80
ترجمه و شرح .... ص : 536
خداوند متعال در این آیه شریفه بیک اصل اعتقادي و تشریعی اسلام پرداخته و بیان میکند که فرمانبرداري از پیغمبر فرمانبرداري از
خداست و این واجبی است که از خصوصیات پیغمبري و پیوستگی آن با خدا سر چشمه میگیرد زیرا پیامبر هیچ گامی بر خلاف
خواست خداوند بر نمیدارد. سپس میفرماید اگر کسانی سرپیچی کنند وظیفه پیغمبر رسالت و رساندن پیام و انجام تکالیف آن
است و اگر کسی از این فرمانبرداري رو گرداند خود داند و سرنوشت خویش و تو مسؤلیتی در برابر اعمال آن نداري پس هر که
بخواهد نسبت بخدا مؤمن باشد چارهیی ندارد جز آنکه از پیغمبر خدا فرمان پذیرد.
اینک میفرماید:
کسیکه فرمان پیغمبر را به برد محققا فرمان خدا راه برده و به امر خدا اطاعت کرده است زیرا پیامبر فرستاده اوست آنچه را که به او
وحی میشود تبلیغ میکند پس آمر و ناهی خداست و پیغمبر مبلغ امر و نهی است لذا اطاعت و فرمانبري با لذات از او نیست بلکه از
کسی است که پیامبر از طرف او تبلیغ میکند و کسیکه سرپیچی کند و از اطاعت تو سرباز زند محزون مشو و تأسف مخور أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص: 537
زیرا تو در برابر او مسؤلیتی نداري و ترا نگهبان و مراقب بر آنها نفرستادیم بلکه تو مأمور به ابلاغ هستی و ما به حساب آنها میرسیم
و شقاوت و تمرد آنان گریبانگیر خود آنها خواهد شد.
از این آیه استفاده میشود که اطاعت از علی و ائمه اهلبیت نیز واجب و کسی نمیتواند بگوید من قرآن را قبول دارم ولی احادیث
اهلبیت علیهم السلام را قبول ندارم زیرا اطاعت از اهلبیت اطاعت از پیغمبر و اطاعت از پیغمبر اطاعت خداست پس اطاعت اهل بیت
اطاعت خداست بنا بر این مردم موظفند از امر و نهی اهل بیت سر باز نزنند براي اینکه امر و نهی آنها از جانب خداست نه از
صفحه 261 از 275
خودشان.
(80)
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 537
هر که فرمان از پیامبر برد او برده فرمان از خدا بیگفتگو
و آنکه کرد اعراض نفرستاده حق سوي ایشانست نگهبان در نسق
نیست یعنی حفظ فکر خامشان فرض بر تو تا نمائی رامشان
از تو تبلیغ است در احکام و بس نیست واجب بر تو حمل بار کس
(80)
ص: 538
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 538
قوله تعالی فَما أَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً.
علی در چند معنی بکار برده شده و مشهورترین آن استعلاء است چه حسی باشد چه معنوي چنانکه در آیه 21 سوره اسراء
میفرماید:
فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ.
دوم مانند حرف مع بمعنی مصاحب است چنانکه در آیه 177 سوره بقره میفرماید:
وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ یعنی مع حبه.
سوم مانند حرف من بمعناي ابتداء است چنانکه در آیه 2 مطففین میفرماید:
إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ یعنی من الناس.
چهارم همچون حرف لام بمعناي تعلیل است چنانکه در آیه 185 سوره بقره میفرماید:
وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ یعنی لهدایته ایاکم.
پنجم مانند حرف فی براي ظرفیت است چنانکه در آیه 15 سوره قصص میفرماید:
وَ دَخَلَ الْمَدِینَۀَ عَلی حِینِ غَفْلَۀٍ مِنْ أَهْلِها یعنی فی حین غفلۀ.
ششم بمعناي حرف باء است چنانکه در آیه 105 سوره اعراف میفرماید:
حَقِیقٌ عَلی أَنْ لا أَقُولَ یعنی بان لا اقول.
گروهی از دانشمندان گفتهاند: اگر بخواهند جملهاي بیان کنند که در آن ذکر احسان و نیکی و سپاس خداوند است در آن جمله از
حرف علی استفاده نمیکنند و اگر بخواهند جملهاي بیان کنند که در آن رنج و سختی و نقمت است در آن جمله لفظ علی را
استعمال مینمایند.
ص: 539
صفحه 262 از 275
توضیحات .... ص : 539
قوله تعالی أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ.
گروهی از مسلمین وقتی که در مکه زیر فشار و آزار مشرکان قرار گرفته بودند از پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم
درخواست میکردند که به آنان اجازه جهاد مرحمت فرمایند تا از عزت و شرف خود دفاع نمایند لکن به آنها گفته شد: فعلا دست
نگهدارند و به خودسازي بپردازند و به کمک نماز پیوند خویش را با خدا و با دادن زکات ارتباط خود را با مردم محکم سازند و
جسم و جان و اجتماع خویش را آماده پیکار و جهاد در راه اسلام نمایند سر انجام دوران سیزده ساله خودسازي سپري شد و مرحله
آزمایش فرا رسید و فرمان جنگ براي آنان صادر گردید اما متأسفانه عدهاي از آنان که قبلا با زبان خواستار جهاد بودند در عمل
ترس از دشمن و از دست دادن زندگی دنیوي آنان را به چون و چرا واداشت و گفتند پروردگارا چرا بر ما جنگ را مقرر فرمودي
آیا بهتر نبود که این کار را براي آینده نزدیکی بتأخیر میانداختی؟ خداوند در جواب آنان میفرماید: اي رسول گرامی باید مردم
در ایمان خود داراي تقوي باشند و زندگی دنیا با مقایسه به آخرت متاعی است که بهرهبرداري بسیار کمی از آن میشود و آخرت
براي مردم با تقوي بهتر است لذا چنین میسزد که مردم آخرت خوبتر را بر متاع اندك دنیا ترجیح دهند و برگزیند تنها یک چیز
ممکن است موجب اضطراب خاطرشان گردد و آن این است که میترسند خدا بر آنان ظلم و ستم روا دارد ولی نباید چنین
بیندیشند زیرا حتی به اندازه فرو رفتگی هسته خرما هم به آنها ستم نمیشود.
قوله تعالی أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ. ص: 540
مرگ چیزي است که بالاخره گریبان شما را خواهد گرفت هر چند به پناهگاههاي محکم و بیتین پناهنده شوید خیال نکنید که اگر
در میدان جنگ حاضر نشوید مرگ بسراغ شما نمیآمد نه اینطور نیست بلکه اجل خدا آمدنی است و هیچ چیز حتی برجهاي
محکم نمیتواند جلو مرگ را بگیرد زیرا مرگ طبیعی از بیرون وجود انسان نفوذ نمیکند بلکه معمولا از درون انسان سر چشمه
میگیرد و کسانیکه میترسند دنیا را از دست دهند باید بدانند که دنیا کالاي بیارزشی بیش نیست و اگر آن را با بهشت اخروي
مبادله نکنند بزودي سرمایه زندگی خویش را از دست میدهند بیآنکه چیزي نصیبشان گردد اما کسانیکه دنیا را میدهند و آخرت
را خریداري میکنند آنچه را در این معامله از دست میدهند صد چندانش را در آخرت باز پس میگیرند بیآنکه کمترین حقی از
آنان ضایع گردد خلاصه انسان هر عقیدهاي داشته باشد و هر چیز را بتواند انکار کند این واقعیت و حقیقت را نمیتواند منکر باشد
که زندگی بالاخره پایانی دارد و این آیه به انسان هشدار میدهد که فرار کردن از این واقعیت قطعی عالم هستی بیهوده است.
سپس بیکی دیگر از سخنان بیاساس منافقان اشاره نموده و میفرماید:
و چون به ایشان نیکی رسد میگویند از سوي خداست ولی وقتی شکستی دامنگیر آنها گردد میگویند اینها بر اثر سوء تدبیر پیامبر
اسلام میباشد. اما قرآن در جواب آنان میگوید: همه این حوادث از طرف خداست و بر طبق لیاقتها و ارزشهاي وجودي مردم به
آنان داده میشود سپس با تعجب استفهام میکند که این مردم را چه میشود که نمیخواهند هیچ سخنی را بفهمند و چرا حاضر
نیستند که حقایق را درك نمایند.
قوله تعالی ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَۀٍ فَمِنَ اللَّهِ.
بنظر ابن عباس مقصود از حسنه غنیمتی است که در روز بدر نصیب ص: 541
مسلمانان گردید و مراد از سیئۀ فرار مسلمانان و شکستی است که در روز جنگ احد به آنان رسید.
به عقیده ابو مسلم چون در جنگ روز بدر مسلمانان جدیت کردند و دستورات الهی را اطاعت نمودند پیروزي نصیبشان شد ولی در
جنگ احد مخالفت کردند بین آنها تفرقه افتاد و فرار شدند.
صفحه 263 از 275
بقول ابی العالیه حسنه بمعنی طاعت و سیئۀ بمعنی معصیت است چنانکه در جاي دیگر فرموده:
وَ جَزاءُ سَیِّئَۀٍ سَیِّئَۀٌ مِثْلُها.
به اعتقاد حسن و جماعتی از مفسرین حسنۀ بمعنی نعمت و رخاء و سیئۀ بمعنی قحط و مرض و بلاء و مکاره و سختیهائی است که
در دنیا بسبب گناهان به آنها وارد میگردد و این مکاره چه بسا از راه لطف است و چه بسا بر سبیل عقوبت خدائی است و آن را
بطور مجاز سیئۀ فرموده است زیرا طبع از آن متنفر است هر چند که افعال حسنه غیر قبیحه باشد لذا معنی آیه چنین میشود: آنچه از
صحت و سلامت و وسعت رزق و تمام نعم دنیوي و دینی بتو برسد از جانب خداست و آنچه از محن و شدائد و آلام و مصائب بتو
برسد بسبب گناهانی است که خود مرتکب آن شدهاي چنانکه در جاي دیگر فرمود:
میباشد. « فبذنبک » وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَۀٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ بدین جهت معنی فَمِنْ نَفْسِکَ در آیه شریفه
أبو القاسم بلخی در تفسیر این آیه چنین نوشته است:
ما اصاب المکلف من مصیبۀ فهی کفارة ذنب صغیر او عقوبۀ ذنب کبیر او تادیب وقع لاجل تفریط.
یعنی هر مصیبتی که به مکلف وارد شود یا کفاره گناه کوچک یا عقوبت ص: 542
گناه بزرگ او است یا بعلت تفریطی که از او ناشی شده است خواستهاند او را ادب کنند.
و به تفسیر دیگر فمن نفسک یعنی فمن فعلک یعنی از جانب کردار و عمل خودت.
علی بن عیسی گفته: در این آیه مبارکه دلالتی است بر اینکه خداوند هیچ دردي را نمیدهد مگر از راه لطف یا عقوبت زیرا
مصائب هر گاه همهاش از جانب عبد باشد یا عقوبت است یا از قبیل تأدیب و مصلحت میباشد.
ضمنا بیان این آیه با آنچه پیشتر آمده بود و همه چیز را از خدا میدانست چگونه میتوان سازگار و هماهنگ دانست؟ باید در نظر
داشت که جهت در دو نص یکسان نیست نص اول بصورت این کلی است که هر چه در جهان پیش میآید از جانب خداست زیرا
خدا این جهان را آفریده و براي آن ناموس خاص و سنت تغییر ناپذیري گذاشته است پس هر چه در این جهان حادث میشود در
فرمان این ناموس کلی است و بر وفق این سنت روان میگردد و از همین لحاظ مطابق با خواست خدا و از جانب اوست همین
مشیت و خواست الهی مقتضی آن است که آدمی ارادهیی داشته باشد و راهی که او را به نیکی یا بدي میرساند با همین اراده
انتخاب گردد در آن هنگام که از راه اول میرود خداوند از او خشنود است و آن نیکی را که خواستار آن بوده در دسترس وي
میگذارد و به این ترتیب نیکی و حسنهیی که به آن میرسد از خداست و چون براه دوم میافتد از خدا دور میشود و ببدي و سیئۀ
میرسد و این کار خود او میشود و هر دو تاي اینها در پایان از جانب خداست چه بنا بر سنت و مشیت وي جریان یافته و همین
مشیت الهی است که سنت او را در جهان روان میگرداند پس چون از دو نظر مختلف بمطلب توجه میشود بخوبی آشکار
میگردد که میان آن دو نص تعارض و تباینی وجود ندارد.
به عبارت دیگر خداوند خالق و موجد هر چیزي است پس هر حسنه و نیکی ص: 543
که عاید آدمی میشود از فضل و نعم و توفیق اوست و هر سیئه و بدي که به انسان میرسد موجد آن خود آدمی است که راه عقل
و حکمت را نه پیموده و نیروي نعمت خدائی را بغلط و بیجا بکار برده است پس آنجا که میفرماید حسنات و سیئات از خداست
اشاره میکند به همان فاعلیت خدا نسبت به همه اشیاء و آنجا که میفرماید سیئات از شما است اشاره بفاعلیت ما و مسأله اراده و
اختیار ما میکند.
قوله تعالی مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ.
اطاعت پیغمبر بحکم عقل واجب است زیرا پس از آنکه با قامه معجزه بخصوص معجزه مثل قرآن پیغمبري او ثابت شد معلوم
میشود که هر چه پیغام آورد از جانب خداست و چیزي از پیش خود ندارد.
صفحه 264 از 275
چنانکه در آیه 3 و 4 سوره نجم میفرماید:
ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوي إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی
عقل حکم میکند بلزوم اطاعت وي لکن در امور دنیوي و آنچه به اجتهاد و راي خود در غیر امور شرع و احکام دین میفرمودند
صحابه از آن حضرت میپرسیدند که آیا وحی است یا رأي و اگر وحی بود بدون تردید و بلا نظر اطاعت میکردند و اگر رأي بود
بمشاوره میگذاشتند و رسول خدا هم غالبا براي آنها که از شور حاصل میشد رجوع میفرمود چنانکه در غزوه بدر و احد چنین
کردند.
ضمنا در این آیه شریفه بجاي اسم حضرت محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم آنحضرت را با صفت رسول ذکر فرموده و ذکر صفت
بجاي موصوف بخاطر این است که علت حکم را برساند زیرا اطاعت رسول اطاعت خداست براي اینکه او رسول است چنانکه در
آیه پیش نیز فرمودند:
وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقی یعنی آخرت چون آخرت و عاقبت کار است بهتر است لذا سیاق آیه مستقیم است و التفات از خطاب بغیبت و
از غیبت بخطاب در آن ص: 544
نیست.
ابن زید در ذیل جمله: فَما أَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً گفته باید این مطلب مربوط به آغاز بعثت پیغمبر باشد چنانکه در آیه 48 سوره
شوري نیز میفرماید:
إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ یعنی تنها بر تو رسانیدن است برخی گفتهاند یعنی ترا نفرستادیم که آنها را از ارتکاب بمعصیت حفظ نمائی
خلاصه این آیه خاطر مبارك پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم را نسبت به روي گردان بودن مردم تسلی داده و در عین حال
شأن پیامبر را بزرگ شمرده و میفرماید:
طاعت او طاعت خداست چنانکه در آیه 6 سوره حشر میفرماید:
وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ یعنی هر دستوري را که پیغمبر اسلام بشما داد آن را اجراء نمائید.
و از جمله و من یطع الرسول و جمله و من تولی که شرطیۀ هستند استفاده میشود تا روز قیامت هر کس که از رسول اکرم اسلام
اطاعت کند و هر کس که اعتراض و تمرد نماید مشمول این آیه خواهند بود و اطاعت از رسول عبارت از پیروي از احکام و
دستوراتی است که جزء برنامه تعلیم و تربیت میباشد و از جمله در باره وصایت است که گروهی را بسمت تعلیم و تصدي مکتب
قرآن معرفی نموده و ادامه تبلیغ در ادوار بشریت به آن گروه استوار میباشد.
ص: 545
روایات .... ص : 545
1) الدر المنثور ذیل آیه أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ مینویسد: که نسائی، ابن جریر، ابن ابی حاتم، حاکم، بیهقی از )
طریق عکرمه از ابن عباس روایت کردهاند که عبد الرحمن بن عوف با اصحاب خود بحضور پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم
شرفیاب شدند و عرض کردند یا رسول اللّه ما وقتی که مشرك بودیم عزیز بودیم ولی حالا که ایمان آوردهایم ذلیل شدهایم پیغمبر
فرمود من مأمور بعفوم نباید با مردم جنگ کنید ولی موقعیکه پیغمبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم بمدینه آمد مأمور بقتال شد
این دفعه آنها از جنگ خودداري کردند و خداوند این آیه را نازل فرمودند.
2) عیاشی از امام جعفر صادق علیه السلام در تفسیر آیه أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ روایت کرده که آن حضرت فرمودند: این آیه )
خطاب است بمردم که باید در باره صلح حضرت امام حسن علیه السلام با معاویه ساکت باشند و چون نوشته شد بر آنها که باید در
صفحه 265 از 275
رکاب حضرت امام حسین علیه السلام جهاد کنند گفتند چرا بر ما جهاد واجب شده است چرا جهاد تا زمان ظهور حضرت حجت
تأخیر نمیافتد زیرا جهاد با آن حضرت نصرت و پیروزي است خداوند میفرماید این زندگانی چند روزه دنیا اندك و نابود شدنی
است و آخرت جاي ثابت و پایدار و بهتر است براي پرهیزکاران و متقین.
3) در المنثور نوشته: ابن المنذر ذیل آیه مزبور از قتاده روایت کرده که وي گفته: )
یک عده از مردمیکه اصحاب پیغمبر میشدند در مکه پیش از هجرت براي ص: 546
جنگ خیلی عجله و شتاب داشتند به پیغمبر گفتند اجازه بفرمائید با بیل و کلنگ با مشرکین بجنگیم و عبد الرحمن بن عوف نیز از
کسانی بود که این حرف را میزد پیغمبر آنها را نهی کرد و فرمود من مأمور بجنگ نشدهام بعد از هجرت که مأمور بجنگ شدند
همین مردم از جنگ کراهت داشتند و در این جریان کارهائی کردند که میشنوید خدا میفرماید:
قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا.
4) عیاشی به سند خود از امام موسی بن جعفر علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: خداوند متعال فرموده اي پسر آدم )
به اراده من تو میخواهی و میگوئی و در اثر توانائی دادن من واجبات مرا بجا آوردي و بوسیله نعمت من توانائی پیدا کردي بر
معصیت و نافرمانی من آنچه که از نیکوئی و حسنات بتو برسد از جانب خدا است و آنچه بدي برسد از طرف خودت میباشد زیرا
من اولی بحسنات و تو اولی بسیئات هستی از من سؤال نمیکنند ولی از شما پرسش خواهند کرد.
5) در توحید از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده که آن حضرت فرمود: اگر نعمت از جانب خداوند است شر از قبل )
نفوس عباد است اگر چه قدر الهی بر آن جاري شده است.
6) در کافی از امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما السلام روایت کرده که فرمودند: خداوند وقتی که بندهاي را دوست )
بدارد او را خوب در بلا فرو میبرد.
7) در کافی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که فرمودند: )
مومن بمنزله کفه ترازو است هر چه ایمانش بیشتر شود بلایش بیشتر خواهد بود.
8) در کتاب علل الشرایع از علی بن الحسین علیهما السلام و او از پدرش ص: 547 )
روایت میکند که رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: اگر مؤمن روي کوهی باشد خداوند یکنفر که او را اذیت کند
همدم او خواهد ساخت تا بر این ناراحتی اجرش دهد.
9) در کتاب التمحیص از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده که آن حضرت فرمودند: هم و غم پیوسته بمؤمن میرسد تا )
هیچ گناه براي او نگذارد باز فرمود: بر مؤمن چهل شب نمیگذرد مگر آنکه خدا او را در معرض امري قرار میدهد تا او را محزون
سازد و متذکر خدا گردد.
10 ) در کافی و عیاشی از امام محمد باقر علیه السلام روایت نموده که فرمودند: رضاي خداوند بعد از معرفت او در اطاعت امام )
است سپس آیه مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ را تلاوت فرمودند.
11 ) پیغمبر اکرم فرمودند: کسیکه مرا دوست داشته باشد خدا را دوست داشته و کسیکه مرا اطاعت کند خدا را اطاعت نموده )
منافقان گفتند پیغمبر مشرك شده است با آنکه نهی از شرك میکند میخواهد ما او را خدا بدانیم چنانکه نصاري عیسی را خدا
دانستند سپس این آیه نازل شد و کسیکه پشت به اوامر خدا و رسولش کند و اعراض از اطاعت نماید نباید پیغمبر زیاد ملول و
غمگین گردد که چرا آن شخص هدایت نشده است و نباید مراقب اعمال او باشد که مبادا از او امر تخلف نماید زیرا که وظیفه
پیغمبر تبلیغ احکام و اتمام حجت بر عباد است و مراقب و محاسب اعمال بندگان خدا است.
12 ) در المنثور روایت نموده که ابن منذر و خطیب از ابن عمر روایت کردهاند که گفت ما چند نفر از اصحاب در خدمت پیغمبر )
صفحه 266 از 275
اکرم بودیم حضرت فرمودند اي جماعت ندانستهاید که من فرستاده خدا بسوي شمایم؟ عرض کردند چرا فرمودند دانستهاید که
خدا در قرآن فرموده که هر کس از من اطاعت کند از ص: 548
خدا اطاعت کرده است عرض کردند چرا ما شهادت میدهیم هر کس از تو پیروي کند از خدا پیروي کرده و طاعت تو یکی از
طاعتهاي خدا است فرمود: پس یکی از طاعتهاي خدا این است که از من اطاعت کنید یکی از طاعتهاي من هم این است که از ائمه
خود اطاعت کنید اگر نماز را نشسته خواندند همگیشان باید نماز را نشسته بخوانید.
13 ) در کافی ذیل آیه مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که فرمودند: مفتاح هر چیزي )
خشنودي خدا و اطاعت نمودن از امام و شناختن او میباشد زیرا خداوند میفرماید:
مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی فَما أَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً.
اگر کسی تمام شبها را به اطاعت مشغول باشد و تمام روزها را روزه بگیرد و جمیع اموال خود را صدقه بدهد و هر سال بحج برود و
امام و حجت خود را نشناسد تا او را دوست داشته و اعمالش را براهنمائی آن امام انجام داده باشد در نزد خدا اجر و پاداش نخواهد
داشت و از اهل ایمان نیست.
14 ) کافی از ابی اسحق نحوي روایت کرده وي گفته از امام جعفر صادق علیه السلام شنیدم که فرمودند: خداوند تربیت داد پیغمبر )
خویش را بر محبت خود و فرمودند:
إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ سپس احکام و امورات را به آنجناب واگذار نموده و فرمودند:
ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا و فرمود مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ.
و رسول اکرم نیز آنها را تفویض نمود بعلی و ائمه علیهم السلام شما ص: 549
اصحاب تسلیم ما ائمه شدید و سایر مردم انکار نمودند ما را بخدا قسم ما دوست داریم شما سخن بگوئید در هر چه ما سخن گفتیم
و ساکت باشید در آنچه ما نگفتهایم واسطه میان شما و خدا ما ائمه هستیم سوگند بخدا خیر و نیکوئی براي کسی نیست اگر
مخالفت کند اوامر خدا و ما را.
تجزیه و ترکیب .... ص : 549
قوله تعالی فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَۀِ اللَّهِ.
کلمه لما در این آیه حرف است و تقاضاي دو جمله فعلیه میکند- کلمه اذا در اینجا حرف مفاجئه و جواب کلمه لما است- کلمه
فریق مبتدا و جمله یخشون خبر آن میباشد و کاف در کلمه کخشیۀ اللّه بمعناي مثل و صفت است براي مفعول مطلقی که محذوف
میباشد و تقدیرش چنین است:
یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَۀِ اللَّهِ.
کلمه او بمعنی بل و کلمه خشیۀ تمیز میباشد کلمه لو لا حرف تخصیص و ترغیب است و فقط بر سر فعل میآید کلمه متاع خبر
است براي مبتداي محذوف که کلمه ما تستمعون میباشد و کلمه فتیلا صفت است براي مفعول مطلق محذوف یعنی لا تظلمون ظلما
مقدار فتیل.
قوله تعالی أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ.
کلمه این متضمن معناي شرط است خواه با ما همراه باشد یا نباشد این کلمه بمعنی هر جا و براي استغراق اماکن است همانطوریکه
کلمه متی بمعناي ص: 550
هر جا و براي استغراق از منه است و علت اینکه در این آیه اینما متصل نوشته شده ولی در این ما کنتم توعدون جدا نوشته شده
صفحه 267 از 275
بخاطر این است که ماء زائده است و لذا از این جدا نوشته شده است- جمله فما لهؤلاء مبتدا و خبر و کلمه رسولا حال و کلمه
للناس متعلق به کلمه رسول میباشد و کلمه شهیدا تمیز میباشد.
قوله تعالی فَما أَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً این جمله جواب جزاء است بتقدیر و من تولی فلیس علیک باس لانک لم ترسل علیهم حفیظا
و کلمه حفیظا حال است براي کاف کلمه ارسلناك.
ص: